یکی از اقوام دور که پسر جوانی است، کنار من ایستاده بود. ی که تمام شد متوجه شدم گونه هایش زخمی است. دیده بودم طرفداران برخی از آقایان شبه روضه خوان صورت به آسفالت می کشند! خیلی دلم سوخت. مراسم که تمام شد از او پرسیدم: چه بلایی سر صورتت اومده؟ گفت: بعضی وقتا آدم از فرط عشق متوجه نیست چکار می کنه و . ما هم نفهمیدیم کی صورتمون زخمی شد؟ برادر کوچکترش پرید وسط حرفش و گفت: دروغ میگه، صورتش رو کشیده به دیوار!! گفتم: عزیزم، امکان نداره یکی از علما رو ببینی که این کار رو می کنن. این کارا باعث دین زدگی بقیه میشه. یک عده هم بهانه میفته دستشون و ضد دین تبلیغ می کنن. گفت: حاجیمون میگه اونا که به این چیزا اعتقاد ندارن دینشون کشکیه! بعد با ناراحتی از من جدا شد.
از خودم می پرسم، این مراسم اگر با آموزش معارف دین و فرهنگ واقعی عاشورا به جوان ها همراه نباشه، چیزی جز کنسرت موسیقی از نوع آنچنانی هست؟
در همین افکار بودم که ماشینی با سرعت از کنارم رد شد. صدای گوش خراش ضبط ماشین کلافه کننده بود. متوجه نشدم ترانه لوس آنجلسی بود یا روضه!!
. حقا که مظلوم عالم تویی.